5- شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 43 کتاب خدی خدای خودم، قصیده؛ از قول کفترای پیر، ای جوجهکفترا که مرن بال وا کنن؛ استاد محمد قهرمان
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید نسخهی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
فایل صوتی mp3 شعر شمارهی 43 کتاب خدی خدای خودم
فایل صوتی mp3 همین شعر با صدای استاد قهرمان
43
از قول کفترای پیر
این قصیده که مرحوم قهرمان آن را با عنوان «از قولِ کُفتِرای پیر» (az gowle kofteraye pir) و به عنوان چهل و سومین شعر کتاب خدی خدای خودم آورده است یکی از معروفترین شعرهای تربتی وی است که در 54 سالگی شاعر سروده شده است. قهرمان در این شعر، جوانان و شاید شاعران جوان را خطاب قرار میدهد و خود را جای کبوتر کهنسالی میگذارد و از زبان او از جوجهکبوترها گله میکند. وی این شعر را در اسفندماه سال 1362 گفته است. جالب است که وی در این ماه بیشترین شعر تربتی را گفته است یا لااقل در کتاب خدی خدای خودم اینطور به نظر میرسد. در کتاب خدی خدای خودم 18 شعر تربتی آمده است که همه در اسفندماه 1362 سروده شده است. در حالی که گاه فاصلهی دو شعر این کتاب به چهار پنج سال میرسد. علی اکبر عباسی از دیگر محلیسرایان بنام تربت در سال 1389 با توجه به این شعر اخوانیهای سرود در قالب ترکیببند که آنهم به نظر من یکی از شاهکارهای شعر تربت است. مطلع آن ترکیببند این است: «ما جوجِهموجَهیِم و حُقابِ کُلو تویی/ او قِرقیِ دِ قِرقِرِهیِ آسِمو تویی» (این ترکیببند در آرشیو وبلاگ موجود است) وی این شعر را در مراسم بزرگداشت قهرمان در تربت به او تقدیم کرد. لازم به توضیح است که در اولین ویرایش این قصیدهی استاد قهرمان، شعر با «ای جوجِهموجِهها...» شروع میشد که بعدا استاد قهرمان آنرا به «ای جوجهکُفتِرا...» تغییر داد. این قصیده در کتاب دیگر اشعار تربتی استاد قهرمان با عنوان «دَمِ دِربَندِ عشق» که در سال 1387 چاپ شد آمده است. کتاب «دم دربند عشق» یک CD صوتی به ضمیمه دارد و خوشبختانه این قصیده با صدای استاد قهرمان موجود است. این قصیده 16 بیت دارد که من تصمیم دارم آن را در دو قسمت در وبلاگ بیاورم.
ای جوجِه کُفتِرا که مِرِن بال وا کِنِن
از خاک وَختِ کِندَه مِرِن یادِ ما کِنِن
1- ای جوجهکبوترها که میروید بال باز کنید/ از خاک وقتی کنده میشوید یاد ما کنید (ای جوجههایی که شروع به پرواز میکنید وقت پریدن از ما نیز یاد کنید. «کِندِه رِفتَن» (kende reftan) تلفظ گویشی کَنده شدن و جدا شدن است. از خاک کنده شدن به معنی شروع به پرواز کردن و از زمین بلند شدن است.)
پِرواز یادِتا نِمِدایِم اَگِر که ما
از پیشِ خود بِلَد نِمِرَفتِن هَوا کِنِن
2- پرواز یادتان نمیدادیم اگر که ما/ از پیش خود یاد نمیگرفتید پرواز کنید (اگر به شما پرواز کردن یاد نمیدادیم به خودی خود پرواز کردن را یاد نمیگرفتید. «نِمِدایِم» (nemedâyem) از مصدر «دایَن» تلفظ گویشی «نمیدادیم» است. «از پیشِ خود» در گویش تربتی در معنی به خودیِ خود، بدون فراگیری است؛ گاهی هم به معنی خودسرانه و بدون هماهنگی است مثلا میگوید «از پیشِ خود نِری بِذونجِه» یعنی بدون هماهنگی به آنجا نروی. «بِلَد رِفتَن» (belad reftan) به معنی یادگرفتن است مثلا میپرسند: «بِلَد رَفتی؟» یعنی آیا یاد گرفتی. در تربت «هوا کِردَن» (havâ kerdan) به معنی بالا رفتن و بلند شدن است مثلا گفته میشود: «کَـْغَذباد هَوا کِردَه» یعنی بادبادک را از زمین بلند کرده، مشغول بادبادکبازی است یا «زَعفِرو خُب هَوا کِردَه» یعنی قیمت زعفران بالا رفته است یا این مصرع از منظومهی سمندرخان علی اکبر عباسی «دوبَـْره پِلِّهی کُرسیرْ هَوا دا» یعنی یک گوشهی لحاف روی کرسی را بلند کرد. در این بیت استاد قهرمان «هوا کِردَن» توسعاً در معنی پرواز کردن به کار رفته است. نکتهی قابل ذکر دیگر این که در گویش تربت به بلند کردن، «هَوا دایَن» (havâ dâyan) میگویند. حتی همانگونه که در گویش معیار بلند کردن در معنی دزدی هم استفاده میشود در گویش تربتی نیز دزدیدن را گاه «هَوا دایَن» میگویند.)
حالا خُدارْ بِندَه نیِنْ، ما دِگَه بَدِم
از بال و پَرِّ تیت و پَرِ ما حَیا کِنِن
3- حالا خدا را بنده نیستید، ما دیگر بد هستیم/ از بال و پر پارهپارهی ما حیا کنید. («خُدارْ بِندَه نِبویَن» به معنی نهایت تفاخر و خودبرتربینی است. «تیت و پَر» (titopar) به معنی لَت و پار و دَرب و داغان است. بیشتر در مورد جنگیدن پرندگان با یکدیگر و کَندن پر و بال هم به چنگ و منقار به کار میرود، مثلا خود قهرمان در جایی که میخواهد دلش را به کبوتر و غم را به شاهین تشبیه کند میگوید: «مو کِفتَر چَـْهی، غَم جِغنِهی تِزبال/ سِر وِر رَدِ مُو داش تا تیت و پَرُم کِرد». توضیح ضروری دیگر اینکه در تربت در مورد تکّه و پاره کردن چیزهای پارچهای مثلا بیرون آوردن پَر یا نخ یا تکهپارچه از درون بالش و پراکنده کردن آن نیز اصطلاح «تیت و پَر کِردَن» یا «تیتتیت کِردَن» را به کار میبرند.
رَف عُمرِ ما تِموم به بیگَـْریِ شما
وِر ما به مِهْرِوَْنی گاهِ نِگا کِنِن
4- رفت عمر ما تمام به بیگاری شما/ به ما به مهربانی گاهی نگاه کنید. (تمام عمر ما در خدمت به شما صرف شد پس گاهی به چشم مهربانی به ما نگاه کنید. «بیگَـْری» یا همان بیگاری به معنی کار بدون مزد و مواجب است. قهرمان در جایی دیگر گفته است: «مُور به بیگَـْری بُبُر ای عشق و بیکارُم مکُ».)
از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَهیِم
اِمروز وَختِشَه، نِه که وَعدِهی صبا کنن
5- از ما خبر بگیرید، ما پیر و فرسوده هستیم/ امروز وقتش است، نه این که وعدهی فردا بکنید. (نه اینکه ملاقات و خبر گرفتن از ما را تعویق بیاندازید.)
رَفتِن کُلو که چینَه گِریفْتِن ز چینگِ ما
مارْ وَختِ چینَه یافتَه بَـْشِن صِدا کِنِن
6- شُدید بزرگ که دانه گرفتید از نوکِ ما/ ما را وقتی دانه یافته باشید صدا کنید. (شما با دانه گرفتن از منقار ما بزرگ شدید، بنابراین وقتی دانه پیدا کردید ما را هم خبر کنید. «کُلو رِفتَن» (kolu reftan) به معنی بزرگ شدن است. «کُلو» تلفظ گویشیِ «کَلان» به معنی بزرگ است. «چینَه» (čina) در گویش تربتی به معنی دانه است. در لغت به معنی آن چیزی است که از زمین برمیچینند. دهخدا در این مورد آورده است: «آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند.» عطار گفته است: «مرغ است جان عاشق و چندانْش حوصله/ کز هر دو کون لایقِ او نیست چینهای». در گویش تربتی نوک و منقار را «چینگ» (činq) میگویند. این واژه در ادبیات کلاسیک به صورت «چِنگ» (čenq) آمده است از جمله در این بیت خاقانی: «چِنگ مرغی چه لشکر انگیزد؟/ صفّ موری چه کاراز کند؟». «صدا کردن» در گویش تربتی به معنی خبر کردن و فراخواندن به کار میرود مانند آنچه در لاتین call گفته میشود. البته در جای دیگر «صِدا کِردَن» ممکن است در معنی درآمدن صدا از کسی باشد مثلا بگویند: «اَجّاش صِدا نِکِرد» یعنی اصلا صدایش درنیامد.)
ما اُوْ بِرِیْ شماها کِردِم دِ بُکِّما
از جوی هَمچِنو بِرَما اُو دِ جا کِنِن
7- ما آب برای شماها کردیم در لُپّمان/ از جوی همچنان برایمان آب جا کنید. (ما برای شما آب را در دهان کردیم و برای شما آوردیم، شما هم برای ما همینطور از جوی آب بیاورید. در خراسان آب را «اُوْ» (ow) میگویند که باید با مصوّت مرکب تلفظ شود مانند آنچه در بخش اول کلمهی «دولت» میآید. «بُک» (bokk) در گویش تربتی به معنی فضای داخلی دهان است که مشهدیها به آن «بُق» (bogg) میگویند. در ادب کلاسیک معادلی برای آن نیافتم و به ناچار در ترجمه از «لُپ» استفاده کردم البته با توضیح این نکته که «بُق» یا «بُک» قسمت درونی دهان و «لُپ» بخش بیرونی آن است. «همچِنو» تلفظ گویشی همچنان است. «جا کِردَن» (jâ kerdan) به معنی در ظرف کردن و گنجاندن در ظرف است. مثلا هنگام ریختن پلو در بشقاب هم میگویند «بِرَت جا کُنُم؟» یعنی برنج در بشقابت بریزم؟ در این بیت نیز قهرمان میگوید «بِرَما اُوْ دِ جا کِنِن» یعنی آب را ظرفی بریزید و برای ما بیاورید.)
دل قَچِّ درد بو که شما سیخْچِهپَر بِرِن
یَگ دَردِشِر اَگِر که مِتَـْنِن دِوا کِنِن
8- دل غرق درد بود که شما سیخپر شوید/ یک دردش را اگر که میتوانید دوا کنید. («قَچِّ ...» (gačče ...) به صورت اضافه میآید مثلا اگر بگویند «رِختام قَچِّ خو رَف» یعنی لباسهایم غرق خون شد، خونآلود شد. «سیخچِهپَر» (sixčepar) حالتی از رشد جوجهی پرندگان است وقتی که پرهایی سُست از بدنِ آنها میروید ولی هنوز آنقدر پَر بر بدنشان نیست که بتواند پرواز کند؛ دیگر اینکه پرها باز نشده است و به صورت میلهای شکل رشد میکند.)
... ادامه دارد.
محمد قهرمان
***
5- شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت دوم (از دو قسمت)؛ استاد محمد قهرمان
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید نسخهی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
بارها گفتهام که هرچند عاشقانههای استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سرودهاند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانههایی که ایشان به گویش تربتی سرودهاند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزلها در تاریخ ادبیات بیسابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر میکنم که گویش مادریام گویش تربتی است و مادربزرگی داشتهام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزلها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آنچه این غزلها را بینظیر میکند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانهها خود را جای جوانان سادهدل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آنها جهان را دیده است. معشوق روستایی و سادهدل آنان را از زاویهی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی میکنم با برگردانهای دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و همزبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادریشان تربتی است در اولین خوانشها نمیتوانند به خوبی از عهدهی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.
فایل صوتی غزل شمارهی 37 اثر استاد محمد قهرمان
37
یَکیَه سالِ نو و کهنَه بِرَم، سُوْرُم مُو
رَختِمِر وَختِ که نُوْروز میَه، نُوْ نِمُنُم
9- یکی است سال نو و کهنه برایم، سروم من / لباسم را وقتی که نوروز میآید نو نمیکنم. (من مانند سرو هستم که سال نو و کهنه برایم تفاوتی نمیکند. از اینرو که درخت سرو در زمستان هم سبز است و اینگونه نیست که تنها هنگام نوروز برگ و باری بر تنش بروید. این بیت اشاره به سادهزیستی عاشق و بیتوجهی وی به دنیا دارد و شاعر میگوید با رسیدن نوروز به فکر تهیهی رخت و لباس نو نمیافتم.)
اَشگِ مُو رَفت دِ دو جوی و زِمینِر تَر کِرد
شَهْاُوُْم تا مُدُوَه، دست به تِلْخُوْ نِمُنُم
10- اشک من به میان دو جوی رفت و زمین را تر کرد / شاهآبم تا جریان دارد دست به تلخآب نمیکنم. (اشکم از دو چشمم جاری شد و زمین را تر کرد. در این بیت شاعر اشک خود را به شاهجوی تشبیه کرده است. «شَـْهاُوْ» (šāow) یا شاهآب به معنی آب اصلی قنات است و «تِلخُوْ» (telxow) به معنی آبی که در تلخ ذخیره میشود. «تَلخ» (talx) عبارت است از استخر روستایی برای ذخیرهی آب قناتهای خُرد از آن استفاده میکنند. «تَلخ» از نظر لغوی همان استخر است که پس از قلب و ابدال چنین صورتی یافته است یعنی استخر، استرخ، استلخ، تلخ. در پایین تلخ سوراخی تعبیه میکنند که «جُلون» (jolun) یا «جالون» نام دارد و با فشردن چوبی قطور در آن بسته میشود. شب هنگام «جالون» را میبندند و آب قنات را در «تلخ» ذخیره میکنند و در هنگام لزوم چوب را بالا میکشند تا آبی که در «تَلخ» جمع شده است و به «تِلخُو» مشهور است با آب اصلی قنات که به «شَهاُو» همراه شود تا در نتیجه جریان آب پُرزورتر شود و به کشتزارهای دورتر برسد. مصرع اول را البته به دو شکل دیگر نیز میشود خواند؛ یکی «اشگِ مُو رفت دِ دوجوی و ...» و در این خوانش باید «دوجوی» (dujuy) را به معنی جویی که دو آب یعنی «شَهاُوْ» و «تِلخُوْ» را با هم و به طور همزمان در آن جای میکنند به حساب آورد. خوانش دوم اینگونه است که: «اشگِ مُو رفت دِ دُوْ، جوی و زِمینِر تر کِرد» که در این خوانش «دِ دُوْ رِفتَن» یا «دِ دُوْ اَ ْمِیَن» به معنی به میانه آمدن و در اینجا به معنی جاری شدن است که البته باید گفت که چون این مصدر به صورت «دِ دُوْ بویَن» (de dow buyan) و «دِ دُوْ اَ ْمیَن» (de doe āmiyan) استفاده میشود این خوانش بعید به نظر میرسد.)
ایکَّه از بوی خُرُوْ بِدخُرُمَه، اوکَّه ز لوش
تُنگِلیمِر مُو ز هر اُوْ که رِسی، اُوْ نِمُنُم
11- این یکی از بوی بد بدخور است، آن یکی از گل و لای / کوزهام را از هر جایی آب نمیکنم. («خُرُوْ» (xorow) به معنی آبی است که بوی بد میدهد و قابل آشامیدن نیست. استاد قهرمان در توضیح این واژه اضافه کره است که این اصطلاح به معنی آبی است که در آن رَخت شستهاند و کثیف شده و باید دور ریخته شود. به این آب «پِسُوْی» (pesowi) یا پسآبی هم میگویند. به آبهای قناتهای کوچک که خزه و جلبک یا به قول تربتیها «جُلوِزَغ» (jolwezag) در آن فراوان است و برای نوشیدن مناسب نیست نیز از همین اصطلاح استفاده میکنند و این گونه آب را «خُرُوْگی» (xorowqi) مینامند. «بُدخُرُم» (bedxorom) به معنی بَدخور و ناگوار است یعنی چیزی که با کسی به خوردن آن رغبت ندارد و با اکراه خورده میشود. مثلا میگویند: «دِواهاش بِدخُرُمَه» یعنی داروهایش بدمزه و ناگوار است. «لوش» (luš) در تربتی به معنی لجن و لایههای تیرهی خاک است که در ته حوضها و جویهای کوچک جمع میشود. «تُنگِلی» (tongeli) در گویش تربتی به معنی کوزهی کوچکی است که آب خوردن در آن میریزند.)
دِرُوْی بویُم و دِر رفت دِرُوْ، رِز رفتُم
پوخَلِ مُورْ بِچِرَ ْنِن که دِگَه جُوْ نِمُنُم
12- درویی بودم و دیر شد درو، ریز شدم / پوخل مرا بچرانید که دیگر جو نمیدهم. (من مزرعهی جوی بودم که به موقع درو نشدم و دانههای جو ریخت و هدر شد و اکنون ساقههای مرا خوراک گوسفندان کنید که من دیگر جویی نخواهم داد. «دِرُوْی» (derowi) به معنی آماده برای درو کردن است مثلا وقتی بگویند «گُندُمات دِرُوْی رِفتَه» یعنی مزرعهی گندمت آماده درو است. «رِز رِفتَن» به معنی ریختن دانهی بعضی غلات است در پای خوشه. مثلا گندم یا جو اگر دیرتر از زمان مناسب درو شود دانههای گندم و جو از خوشه جدا خواهد شد و روی زمین خواهد ریخت. «پوخَل» یا «پوخِلی» عبارت است از ساقههای گندم یا جو بر زمین که بیشتر خوراک احشام میشود. «چِرُندن» یا چرانیدن به معنی رها کردن گوسفندان در زمین و خورده شدن گیاهان توسط آنها است.)
آسیاوونِ فِلَک، بارِ هَمَهرْ آرد خَکِرد
نوبتِ مُم خَرِسی، وِر اِلَه اِشتُوْ نِمُنُم
13- آسیابان فلک بار همه را آرد خواهد کرد / نوبت من هم خواهد رسید، به بیهوده شتاب نمیکنم. («اِشتُوْ» (eštow) یا اِشتاب به معنی شتاب و عجله است.)
کُندِهیِ تاق و بِنَهمْ، بادبُرِ دشت نیُم
سُختَنِ کِمکِمَکِر طِی مُو به یَگْهُوْ نِمُنُم
14- کندهی تاخ و بَنه هستم، خار دشت نیستم / سوختن اندکاندک را به یکباره و با یک شعله تمام نمیکنم. («کُندَه» یا «کُندِه» به معنی هیزمهای بزرگ است. «تاق» (tâg) درختی است که هیزمش آتش خوبی دارد. در لغتنامهی دهخدا «تاخ» به معنی آزاددرخت که در شمال ایران میروید و نیک آتش گیرد آمده است. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است میدانم / از آنکه آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوهها میروید و میوهای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پستهی وحشی خواند. مغز بنه را میکوبند و در خوراکهایی مانند قروتی از آن استفاده میکنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام میسوزد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوتههای سست خار که در بیابان میروید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده میشوند و به این طرف و آن طرف میروند. این بوتهها زود آتش میگیرند و زود هم خاکستر میشوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «هُوْ» (how) در گویش تربتی به معنی شعلهی بیدوام آتش است و «به یَگهُوْ» به معنی به یکباره و دفعتا است. در این بیت هیزمی که از درخت تاخ و بنه به دست آمده باشد و به کندی و بهآهستگی میسوزد در مقابل «بادبُر» آمده است که زود آتش میگیرد و زود هم خاکستر میشود.)
شُو سحر رفت به صد درد، هوادارُم باش
آی غِمخوار، که ای روزِ غَمِر شُوْ نِمُنُم
15- شب همراه با صد درد سحر شد، هوادارم باش / ای غمخوار، که این روز غم را شب نمیکنم. (امشب به صد درد سحر شد؛ اما تو ای غمخوار هوای مرا داشته باش از آنرو که میدانم این روز سراسر درد آخرین روز من خواهد بود و عمرم به شب نخواهد رسید.)
13/12/62
***
5- شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت اول؛ استاد محمد قهرمان
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید نسخهی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
بارها گفتهام که هرچند عاشقانههای استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سرودهاند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانههایی که ایشان به گویش تربتی سرودهاند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزلها در تاریخ ادبیات بیسابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر میکنم که گویش مادریام گویش تربتی است و مادربزرگی داشتهام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزلها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آنچه این غزلها را بینظیر میکند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانهها خود را جای جوانان سادهدل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آنها جهان را دیده است. معشوق روستایی و سادهدل آنان را از زاویهی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی میکنم با برگردانهای دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و همزبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادریشان تربتی است در اولین خوانشها نمیتوانند به خوبی از عهدهی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.
فایل صوتی غزل شمارهی 37 اثر استاد محمد قهرمان
37
بَس که دل بُردی و سُختی، مُو به تو خُوْ نِمُنُم
دل به دستِت نِمُتُم تا دِلِتِر اُوْ نِمُنُم
1- بس که دل بُردی و سوختی من به تو اعتماد نمیکنم / دل به دستت نمیدهم تا دلت را آب نمیکنم (هر بار که به تو اعتماد کردم و دل به تو دادم، تو دلم را بُردی و سوزاندی پس من دیگر به تو اعتماد نمیکنم و تا دلت را آب نکنم دلم را دست تو نمیسپارم. «خُوْ کِردَن» (xow kerdan) در گویش تربتی به معنی اعتماد کردن میباشد. مثلا میگویند: «مُو به تو خُوْ مُنُم» (mo be to xow monom) یعنی به تو اعتماد میکنم. استاد قهرمان در جای دیگر میگوید: «خونِ دلِ مُور خوش مِنی، از نُو به دستِت دل مُتُم / یَعنِ که مُو وازُم به تو بیدینِ ظالم، خُو مُنُم». در گویش تربتی «خُوْ» (xow) به معنی خواب است و گمان میکنم ریشهی «خُوْ کِردَن» نیز به همان خواب کردن یا خوابیدن برگردد که به این اعتبار که انسان نزد کسی که به او اعتماد ندارد نمیتواند آسوده بخوابد. «دلِ یَکِر اُوْ کِردَن» یا دل کسی را آب کردن یعنی او را از شور و شوق بیتاب کردن به قول سعدی بازارِ خویش و آتشِ ما تیز کردن.
دِلِ خوردیگَکِمِر، بِرِّهیِ شیرسوزَکِمِر
تا کُلوتَر نِرَه، وِرمُختِ تو پُرتُوْ نِمُنُم
2- دل کوچکم را، برهی شیرسوز شدهام را / تا بزرگتر نشود، به هوای تو رها نمیکنم (در گویش تربتی «خورد» (xurd) یا «خوردی» (xurdi) به معنی کوچک و خُرد است. «شیرسوز» عبارت است از نوزادی اعم از از نوزاد انسان یا حیوانات که کمتر از حدّ لازم شیر خورده باشد و به خوبی رشد نکرده باشد. این اصطلاح را به طعنه در مورد افراد خیلی چاق به کار میبرند و میگوید «طِفلِ شیرسوز رِفتَه» یعنی طفلکی شیرسوز شده است یا به تمامی شیر نخورده است. «بِرِّهیِ شیرسوزَکُم» به معنی برّهی کوچکِ شیرسوز شدهی من است. «خوردیگَک» (xurdiqak) و «شیرسوزَک» (širsuzak) همان خُرد و شیرسوز است به علاوهی کاف تصغیر یا تحبیب. «کُلو» (kolu) در گویش تربتی به معنی کلان و بزرگ میباشد و در مقابل «خورد» (xurd) میآید. «ورمُختِ» (ver moxte) یا «ورموختِ» (ver muxte) به معنی به هوایِ، به خاطرِ یا به امیدِ، به اعتمادِ، به اطمینانِ است مثلا میگویند: «بِچَّهرْ وِرمُختِ تو گِذیشتَه بویُم» یعنی بچه را به واسطهی اطمینانی که به تو داشتم گذاشته بودم یا «وِرموختِ فِلَـْنی مارُم زَیَن» یعنی به خاطر فلانی ما را هم زدند.
دست وِر روت مِگیری که نِبوسُم لُوِْتِر
وِر اِلَه پیش لُوِْت ایهَمَه لُوْلُوْ نِمُنُم
3- دست بر رویت (صورتت) میگیری که نبوسم لبت را / به بیهوده پیش لبت اینهم هیاهو نمیکنم («لُوْ» (low) در گویش تربتی به معنی لب است. «اِلَه» (ela) به معنی یله، رها و ول است و «ور اِلَه» (ver ela) به معنی بیخود، به عبث، بیهوده و به بیهودگی است. مثلا میگویند «وِر اِلَه ای هَمَه را اَمیُم» یعنی الکی این همه راه آمدم. قهرمان در غزلی دیگر میگوید: «چه مرگِمَه که چِنی وِر اِلَه دِ گریَه مُرُم؟ / چِه اَشگیَه که تِمومی نِدَْرَه هر چه میَه!». «لُوْلُوْ کردن» (lowlow kerdan) به معنی همهمه کردن و با صدای بلند حرف زدن است. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «لُوِْتِر تا به خِندَه وا کِردی / ای دِلِ بی صدا دِ لُوْلُوْ رَف». البته در این بیت «لُوْلُوْ کردن» به لب لب گفتن ایهام هم دارد یعنی به تکرار کلمهی «لب» را بر زبان را جاری ساختن.)
بس که اَ ْمُختَه بِذو سینِهیِ نَرمِت رِفتَم
زِْرِ سر وَختِ که بَلیشتِ پَرَه، خُوْ نِمُنُم
4- پس که آموخته بدان سینهی نرمت شدهام / زیر سر وقتی که بالش پر است خواب نمیکنم (چنان به سینهی نرم تو عادت کردهام که دیگر با بالش پر هم نمیتوانم بخوابم. «اَ ْمُختَه» (āmoxta) یا آموخته در گویش تربتی به معنی عادت کرده است و در گویش تربتی وقتی بخواهند بگویند که به چیزی یا به کسی عادت کردم میگویند: «اَمُختَه رَفتُم» (āmoxta raftom) یعنی آموخته شدم. آموخته شدن به معنی داشتن رابطهی عاطفی با آن چیز یا کس است. البته در لغتنامههای فارسی چهار معنی عمده پیرامون واژهی «آمُخته» یا «آموخته» آمده است: 1- دستآموز، رام شده، مطیع 2ـ خوگرفته، عادت کرده 3- تعلیمیافته، یادگرفته، آموزشدیده 4- فرهیخته، دانشآموخته، باسواد. در این بیت معنی دوم مراد است البته در تاریخ ادبیات کاربردهای دیگر این کلمه را هم میتوانید مشاهده کنید: مورد اول را در این ابیات از فردوسی میتوانید ببینید: «وزآن پس برفتند سیصد سوار / پسِ بازداران، همه یوزدار / ... / پلنگان و شیرانِ آموخته / به زنجیرِ زرّین دهان دوخته». مورد سوم در این بیت از دقیقی شاعر قرن چهارم آمده است: «
بکُشتش بسی دشمنان بی شمار / که آمُخته بُد از پدر کارزار» همانطور در شعر دقیقی مشاهده میشود منظور از آموخته، تعلیمدیده است. در اشعار گویشی استاد قهرمان بارها و بارها این اصطلاح آمده در غزلی میگوید: «اَ ْمُختَهیُم به سینَهت، مُردُم مِگَن هنوزُم / خُودْشِرْ بِچَه مِدَ ْنَه، بَـْوَر نِدَرَه مَردَه». در قصیدهای میگوید: «چَشمای میشیتِر بِگِردُم، دل بِرِّهیِ اَ ْمُختَهشا بو / تو رفتی و برقِ نگاهِت، مُو مُندُم و بختِ سیاهُم». در شعری خطاب به دکتر احمدعلی رجایی گفته است: «خو مِگِریَه دِلِ اَ ْمختَه، مُگُفتَن مُردُم / مُوم اَمُختَه به تو رِفتَهمْ، دِلِ مُو خو اَزیَه». در غزلی با ردیف «مَکُ» به معنی نکُن میگوید: «کُفتَرِ مُو خو مِگِریَه دِل اَگِر اَ ْمُختَه رَ / مُوم به تو اَ ْمُختَهیُم، از پوشتِ بومبُم پَر مَکُ».)
مُو دِگَه سور نیُم، دستِ تو مُور سَـْسی کِرد
رِشمَه از پای مو وارِفتَه و دُوْدُوْ نِمُنُم
4- من دیگر وحشی نیستم، دست تو را مرا رام کرد / طناب از پای من باز شده و نمیدوم (در گویش تربت «سَـْسی» (sāsi) و «سور» (sur) در مقابل یکدیگرند. حیوانی که آموخته شده باشد را «سَسی» و حیوانی که خوی وحشی در او باشد را «سور» میگویند. استاد قهرمان بارها این هر دو واژه را در کنار هم آورده است. مثلا در این بیت: «نزدیکِ مُو و دور، هم سَسی و هم سور / او زلفِ یُرُمباز خُب سِر د سَرُم کِرد». «رِشمَه» (rešma) در گویش تربتی به معنی طناب و بند بافته و تابیده است که به منظور قلاده و افسار و نظایر آن استفاده میشود. گاه در معنی افسار اسب بافته شده از از مو یا ابریشم نیز به کار میرود. حدس میزنم با واژهی «رشته» همریشه باشد. «دُوْدُوْ کِردَن» (dowdow kerdan) به معنی دویدن است، البته «دِ دُوْدُوْ رِفتَن» (de dowdow reftan) هم به همین معنی است که بیشتر در مورد کودکان به کار میرود.
تا تِنورِ دِلِمِرْ شاخ کُنُم، چِرخَه بیار
که اَتیشگیرَهشِر از بادبُر و سُوْ نِمُنُم
5- تا تنور دلم را شعلهور میکنم، چَرخِه بیاور / که آتشگیرهاش را از بادبُر و خار نمیکنم («شاخ کِردَن» به معنی برافروختن و شعلهور کردن آتش است مثلا میگویند: «تِنورِر شاخ کُ» یعنی آتش تنور را شعلهور کن. «چِرخَه» (čerxa) به معنی چیزی که میچرخد به معنی بوتههای بیابانی است که چون سبز است از زمین میکنند و انبار میکنند تا خشک شود و از خشکشدهی آن به عنوان سوخت خصوصا برای تنورهای کوچک استفاده میکنند. «اَتیشگیرَه» (atišqira) یا آتشگیره یعنی چیزی زود آتش میگیرد و با کمک آن میشود آتش را گیراند یا روشن کرد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوتههای سست خار که در بیابان میروید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده میشوند و به این طرف و آن طرف میروند. این بوتهها زود آتش میگیرند و زود هم خاکستر میشوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «سُوْ» (sow) عبارت است بوتههای نازک و خُشکِ خار که به وفور در بیابان یافت شده، زود آتش گرفته و زود هم خاکستر میشود. از «سُو» به عنوان «اَتیشگیرَه» (atišqira) یا آتشگیره استفاده میکنند، به این صورت که سُوْها را زیر و چوبهای درشتتر را روی آن میگذارند و ابتدا سُوها آتش میدهند تا آتش به راحتی روشن شود و آتش حاصل از سُوْها بتواند چوبهای دیگر را روشن کند. قهرمان در بیتی بسیار زیبا خطاب به استاد حسین سمندریان میگوید: «ما بُتِّهی سُوِْم که اَتیشِر جِلا مِتِم / مَـْیی که خُب دَگیرَه اَتیشِت به سُو بِزَن» ضربالمثلی تربتی هم داریم میگوید: «اُوْ وِر اَتَش باش، نِه سُوْ وِر اَتَش»)
حُکمِ بارونِ تِموزُم که مِبَـْرُم دِ کِوِْر
سِنگتَرِّ مُنُمِش گِر چه که شَـْدُوْ نِمُنُم
6- مانند باران تابستانم که میبارم در کویر / زمین را سنگتر میکنم اگر چه که شاداب نمیکنم (من مانند بارانهای فصل گرما در کویر اندکی نَم دارم اما باعث شادابی زمین نمیشوم. «تِموز» (temuz) به معنی تابستان است چنان که در ادب کلاسیک هم بسیار به کار رفته است. )
عشق وَختِ که نیَه دوسِرَه، دِقمرگ مِنَه
تا بِرَم دل نِمِمیرَه، مُو بِرَش تُوْ نِمُنُم
7- عشق وقتی که نیست دو سره، دقمرگ میکند / تا برایم دل نمیمیرد من برایش تب نمیکنم (عشق وقتی که دو طرف نباشد آدم را دقمرگ میکند پس تا وقتی که دل برایم نمیرد من برای دل تب نخواهم کرد. دقت کنید که در اصطلاح «دوسِرَه» بخش اول با مصوت بلند و به وزن قو تلفظ میشود)
روزیِ مُو مِرِسَه روز به روز از بالا
خَـْطِرُم جَعمَه که اَ ْذُقَه دِ پِرخُوْ نِمُنُم
8- روزی من میرسد روز به روز از بالا / خاطرم جمع است که آذوقه در پرخو نمیکنم. (روزیِ من را خداوند میرساند از اینروست که آذوقه انبار نمیکنم. «پِرخُوْ» در گویش تربتی به نوعی انبار آذوقهی گندم و یا آرد در منزل گفته میشود. برای ساختن پرخو معمولا جلی یکی از طاقهای خانه را با گِل و خشت میپوشانند و دو سوراخ یکی در بالا و یکی در پایین باز میگذارند. از سوراخ بالا پرخو را پر میکنند و از سوراخ پایین که معمولا با یک پارچهی گلوله شده مسدود میشود برای برداشتن گندم یا آرد استفاده میکنند. در جایی خواندم که «کِندو» برای نگهداری گندم بوده و «پِرخُوْ» برای نگهداری آرد)
... ادامه دارد
***
گزارش جلسه شماره 1094 به تاریخ 19/2/94 (شعر محلی تربت)
5- شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 36 کتاب خدی خدای خودم، غزل، ای کهکرست خندهت هوش از سر مو برده؛ استاد محمد قهرمان
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید نسخهی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
بارها گفتهام که هرچند عاشقانههای استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سرودهاند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانههایی که ایشان به گویش تربتی سرودهاند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزلها در تاریخ ادبیات بیسابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر میکنم که گویش مادریام گویش تربتی است و مادربزرگی داشتهام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزلها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آنچه این غزلها را بینظیر میکند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانهها خود را جای جوانان سادهدل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آنها جهان را دیده است. معشوق روستایی و سادهدل آنان را از زاویهی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی میکنم با برگردانهای دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و همزبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادریشان تربتی است در اولین خوانشها نمیتوانند به خوبی از عهدهی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.
فایل صوتی غزل شمارهی 36 اثر استاد محمد قهرمان
36
ای کَهکِرَستِ خِندَهت، هوش از سَرِ مُو بُردَه
از خَـْنِهیِ تو رَفتُم، بوس از لُوِْت نِخُوردَه
1- ای قهقههی خندهات هوش از سر من بُرده / از خانهی تو رفتم بوس از لبت نخورده (در گویش تربتی «کَهکِرَست» (kahkerast) به معنی خندیدن با صدای بلند است. صدای کبک را هم «کَهکِرَست» میگویند.)
کَـْغذ بِرِیْ رِفِْقا خِیْلِ نِویشتی اَمبا
یادِ زِ مُو نِکِردَه، نومِ زِ مُو نِبُردَه
2- کاغذ برای رفیقها خیلی نوشتی اما / یادی ز من نکرده، نامی ز من نبرده (برای دیگر دوستان خیلی نامه نوشتهای اما در نامههایت از من یادی نکرده و نامی نبردهای. «کَـْغَذ» (kāgaz) یا کاغذ در گویش تربتی به معنی نامه است، مثلا میگویند «فِلَـْنی کَـْغَذ رِیی کِردَه» (felāni kāgaz reyi kerda) یعنی فلانی نامه فرستاده است.)
پَرهِز مِتی ز عشقُم، ایساخ مِنی حَکیمی؟
نِه نَضمِ مُور گِریفتَه، نِه دَردِ مُور شِمُردَه
3- پرهیز میدهی از عشق مرا، اینگونه میکنی حکیمی؟ / نه نبضِ مرا گفته، نه دردِ مرا شمرده (تو چطور طبیبی هستی که مرا از عشق پرهیز میدهی در حالیکه دردم را نمیدانی. «پِرهِز» به معنی پرهیز است و «پِرهِز دایَن» (perhez dayân) به معنی بازداشتن بیمار از خوردن چیزی است. «ایساخ» به معنی اینگونه و اینطور است. «حکیمی کِردَن» به معنی طبابت کردن و پزشکی است. در گویش تربتی نبض را «نَضم» (nazm) میگویند.(
گفتی تَهِ پیَـْلهرْ سَر کَش، مِگَن شِفایَه
یَگ قُرتْ رِختَه بویی اویُم تِمومْ دُردَه
4- گفتی ته پیاله را سر بکش، میگویند شفا است / یک جرعه ریخته بودی آن هم تمام دُرد است («سَر کشیَن» (sar kešiyan) در گویش تربتی به معنی لاجرعه نوشیدن است. «قُرت» (gort) واحد سنجشی برای مایعات است و به آن اندازهای گفته میشد که در یک بار از گلو پایین میرود. مثلا میگویند «یَگ قُرتِ اُوْ بِتِه» یعنی یک جرعه آب بده.)
ظُلمِت بِسوزَه قِمچی مِرگَـْوَه زهرِ ما رَفت!
نِه خوردَه و نِه بُردَه، مُردِم ز دَردِ گُردَه!
5- ظلمت بسوزد ای تازیانه، شراب زهرمان شد / نه خورده و نه بُرده، مُردیم از دردِ گرده. («ظُلمِت بِسوزَه» (zolmet besuza) نفرینی است که خطاب به ستمگر میگویند به این معنی که الهی ظلمی که میکنی باعث سوختن خودت شود. در گویش تربتی شلاق و تازیانه را «قِمچی» (gemči) میگویند و «مِرگَـْوَه» (merqāva) یا مرگآبه به معنی شراب است. مصرع اول اشاره به حکم فققی شرابخواری اشاره دارد که معمولا شرابخوار را تازیانه میزنند. «گُردَه» (qorda) در گویش تربتی به معنی پهلو میباشد. مصرع دوم اشاره به ضربالمثلی است که با اندکی تغییر نقل شده است، آن ضربالمثل این است «نِه خوردَه و نِه بُردَه، گریفتَه دَردِ گُردَه» یعنی نه خورده است و نه بُرده است اما درد پهلو گرفته است، یعنی کسی چیزی نخورده اما دلدرد گرفته باشد. اشاره دارد به گناهی که شخص مرتکب نشده اما عواقب آن گناه دامن وی را گرفته است. مانند آنکه میگویند «آشِ نخورده و دهنِ سوخته»)
عِشقِر که سَنگِ دَستَه، پُرتُوْ کُ و به جایِش
تا وَختِ تُور به کارَه، دل دستِ تو سپُردَه
6- عشق را که سنگِ دست است رها کن و به جای آن (در عوضِ آن) / تا وقتی تو را به کار است دل دست تو سپرده (شاعر در این بیت خطاب به معشوق میگوید: عشق که کمکحال تو است را رها کن و تا وقتی که نیاز داشته باشی دل من نزد تو امانت خواهد بود. «سنگِ دست» اشاره دارد به ابزاری که هر لحظه امکان دارد به آن نیاز پیدا کنیم. توسعا در مورد افراد هم به کار میرود. مثلا میگوید «ای بِچَّه سنگِ دَستِ مایَه» یعنی این کودک کمکحال ما است و باید دم دست و نزدیکمان باشد. «به کار» به معنی لازم و ضروری است. «به کار بویَن» یعنی لازم بودن و به کار امین یعنی لازم شدن و به درد خوردن. قهرمان در مثنویای که در همدردی با استاد فرخ سروده است گفته: «پولِ امروزَه نِدَْرَه اعتبار / روزِ روزِش تُور چِطُوْ خَئْمَه به کار؟»)
از هُوْلِ روزِ محشر اُوْ رَفت زَهرِهیِ ما
واعظ بَسَه که رَفتِم از تِرس حُکمِ مُردَه
7- از ترس روز محشر آب شد زهرهی ما / واعظ بس است که شدیم از ترس مانند مرده (واعظ بس کن که از ترس روز قیامت زهرهی ما ترکید و مانند مُرده شدیم. «هُوْل» (howl) به معنی ترس و بیم است. «اُو رِفتَنِ زَهرَه» (ow reftane zahra) یا آب شدن زهره به معنی زهرهترک شدن است که نهایت ترس را میرساند. این بیت اشاره دارد که موعظههای واعظان که بیشتر از حساب و کتاب روز قیامت است.)
12/12/62
***