سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

گزارش جلسه‌ شماره 1097 به تاریخ 16/3/94 (شعر محلی تربت)

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت دوم (از دو قسمت)؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 37 اثر استاد محمد قهرمان

37

...

یَکیَه سالِ نو و کهنَه بِرَم، سُوْرُم مُو

رَختِمِر وَختِ که نُوْروز میَه، نُوْ نِمُنُم

9- یکی است سال نو و کهنه برایم، سروم من / لباسم را وقتی که نوروز می‌آید نو نمی‌کنم. (من مانند سرو هستم که سال نو و کهنه برایم تفاوتی نمی‌کند. از این‌رو که درخت سرو در زمستان هم سبز است و این‌گونه نیست که تنها هنگام نوروز برگ و باری بر تنش بروید. این بیت اشاره به ساده‌زیستی عاشق و بی‌توجهی وی به دنیا دارد و شاعر می‌گوید با رسیدن نوروز به فکر تهیه‌ی رخت و لباس نو نمی‌افتم.)

اَشگِ مُو رَفت دِ دو جوی و زِمینِر تَر کِرد

شَهْ‌اُوُْم تا مُدُوَه، دست به تِلْخُوْ نِمُنُم

10- اشک من به میان دو جوی رفت و زمین را تر کرد / شاه‌آبم تا جریان دارد دست به تلخ‌آب نمی‌کنم. (اشکم از دو چشمم جاری شد و زمین را تر کرد. در این بیت شاعر اشک خود را به شاه‌جوی تشبیه کرده است. «شَـْه‌اُوْ» (šāow) یا شاه‌آب به معنی آب اصلی قنات است و «تِلخُوْ» (telxow) به معنی آبی که در تلخ ذخیره می‌شود. «تَلخ» (talx) عبارت است از استخر روستایی برای ذخیره‌ی آب قنات‌های خُرد از آن استفاده می‌کنند. «تَلخ» از نظر لغوی همان استخر است که پس از قلب و ابدال چنین صورتی یافته است یعنی استخر، استرخ، استلخ، تلخ. در پایین تلخ سوراخی تعبیه می‌کنند که «جُلون» (jolun) یا «جالون» نام دارد و با فشردن چوبی قطور در آن بسته می‌شود. شب هنگام «جالون» را می‌بندند و آب قنات را در «تلخ» ذخیره می‌کنند و در هنگام لزوم چوب را بالا می‌کشند تا آبی که در «تَلخ» جمع شده است و به «تِلخُو» مشهور است با آب اصلی قنات که به «شَه‌اُو» همراه شود تا در نتیجه جریان آب پُرزورتر شود و به کشتزارهای دورتر برسد. مصرع اول را البته به دو شکل دیگر نیز می‌شود خواند؛ یکی «اشگِ مُو رفت دِ دوجوی و ...» و در این خوانش باید «دوجوی» (dujuy) را به معنی جویی که دو آب یعنی «شَه‌اُوْ» و «تِلخُوْ» را با هم و به طور همزمان در آن جای می‌کنند به حساب آورد. خوانش دوم این‌گونه است که: «اشگِ مُو رفت دِ دُوْ، جوی و زِمینِر تر کِرد» که در این خوانش «دِ دُوْ رِفتَن» یا «دِ دُوْ اَ ْمِیَن» به معنی به میانه آمدن و در این‌جا به معنی جاری شدن است که البته باید گفت که چون این مصدر به صورت «دِ دُوْ بویَن» (de dow buyan) و «دِ دُوْ اَ ْمیَن» (de doe āmiyan) استفاده می‌شود این خوانش بعید به نظر می‌رسد.)

ایکَّه از بوی خُرُوْ بِدخُرُمَه، اوکَّه ز لوش

تُنگِلی‌مِر مُو ز هر اُوْ که رِسی، اُوْ نِمُنُم

11- این یکی از بوی بد بدخور است، آن یکی از گل و لای / کوزه‌ام را از هر جایی آب نمی‌کنم. («خُرُوْ» (xorow) به معنی آبی است که بوی بد می‌دهد و قابل آشامیدن نیست. استاد قهرمان در توضیح این واژه اضافه کره است که این اصطلاح به معنی آبی است که در آن رَخت شسته‌اند و کثیف شده و باید دور ریخته شود. به این آب «پِسُوْی» (pesowi) یا پس‌آبی هم می‌گویند. به آب‌های قنات‌های کوچک که خزه و جلبک یا به قول تربتی‌ها «جُل‌وِزَغ» (jolwezag) در آن فراوان است و برای نوشیدن مناسب نیست نیز از همین اصطلاح استفاده می‌کنند و این گونه آب را «خُرُوْگی» (xorowqi) می‌نامند. «بُدخُرُم» (bedxorom) به معنی بَدخور و ناگوار است یعنی چیزی که با کسی به خوردن آن رغبت ندارد و با اکراه خورده می‌شود. مثلا می‌گویند: «دِواهاش بِدخُرُمَه» یعنی داروهایش بدمزه و ناگوار است. «لوش» (luš) در تربتی به معنی لجن و لایه‌های تیره‌ی خاک است که در ته حوض‌ها و جوی‌های کوچک جمع می‌شود. «تُنگِلی» (tongeli) در گویش تربتی به معنی کوزه‌ی کوچکی است که آب خوردن در آن می‌ریزند.)

دِرُوْی بویُم و دِر رفت دِرُوْ، رِز رفتُم

پوخَلِ مُورْ بِچِرَ ْنِن که دِگَه جُوْ نِمُنُم

12- درویی بودم و دیر شد درو، ریز شدم / پوخل مرا بچرانید که دیگر جو نمی‌دهم. (من مزرعه‌ی جوی بودم که به موقع درو نشدم و دانه‌های جو ریخت و هدر شد و اکنون ساقه‌های مرا خوراک گوسفندان کنید که من دیگر جویی نخواهم داد. «دِرُوْی» (derowi) به معنی آماده برای درو کردن است مثلا وقتی بگویند «گُندُمات دِرُوْی رِفتَه» یعنی مزرعه‌ی گندمت آماده درو است. «رِز رِفتَن» به معنی ریختن دانه‌ی بعضی غلات است در پای خوشه. مثلا گندم یا جو اگر دیرتر از زمان مناسب درو شود دانه‌های گندم و جو از خوشه جدا خواهد شد و روی زمین خواهد ریخت. «پوخَل» یا «پوخِلی» عبارت است از ساقه‌های گندم یا جو بر زمین که بیشتر خوراک احشام می‌شود. «چِرُندن» یا چرانیدن به معنی رها کردن گوسفندان در زمین و خورده شدن گیاهان توسط آن‌ها است.)

آسیاوونِ فِلَک، بارِ هَمَه‌رْ آرد خَکِرد

نوبتِ مُم خَرِسی، وِر اِلَه اِشتُوْ نِمُنُم

13- آسیابان فلک بار همه را آرد خواهد کرد / نوبت من هم خواهد رسید، به بیهوده شتاب نمی‌کنم. («اِشتُوْ» (eštow) یا اِشتاب به معنی شتاب و عجله است.)

کُندِه‌یِ تاق و بِنَه‌مْ، بادبُرِ دشت نیُم

سُختَنِ کِم‌کِمَکِر طِی مُو به یَگْ‌هُوْ نِمُنُم

14- کنده‌ی تاخ و بَنه هستم، خار دشت نیستم / سوختن اندک‌اندک را به یکباره و با یک شعله تمام نمی‌کنم. («کُندَه» یا «کُندِه» به معنی هیزم‌های بزرگ است. «تاق» (tâg) درختی است که هیزمش آتش خوبی دارد. در لغت‌نامه‌ی دهخدا «تاخ» به معنی آزاددرخت که در شمال ایران می‌روید و نیک آتش گیرد آمده است. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است می‌دانم / از آن‌که آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوه‌ها می‌روید و میوه‌ای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پسته‌ی وحشی خواند. مغز بنه را می‌کوبند و در خوراک‌هایی مانند قروتی از آن استفاده می‌کنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام می‌سوزد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوته‌های سست خار که در بیابان می‌روید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده می‌شوند و به این طرف و آن طرف می‌روند. این بوته‌ها زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «هُوْ» (how) در گویش تربتی به معنی شعله‌ی بی‌دوام آتش است و «به‌ یَگ‌هُوْ» به معنی به یکباره و دفعتا است. در این بیت هیزمی که از درخت تاخ و بنه به دست آمده باشد و به کندی و به‌آهستگی می‌سوزد در مقابل «بادبُر» آمده است که زود آتش می‌گیرد و زود هم خاکستر می‌شود.)

شُو سحر رفت به صد درد، هوادارُم باش

آی غِمخوار، که ای روزِ غَمِر شُوْ نِمُنُم

15- شب همراه با صد درد سحر شد، هوادارم باش / ای غم‌خوار، که این روز غم را شب نمی‌کنم. (امشب به صد درد سحر شد؛ اما تو ای غمخوار هوای مرا داشته باش از آن‌رو که می‌دانم این روز سراسر درد آخرین روز من خواهد بود و عمرم به شب نخواهد رسید.)

13/12/62

***

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.