در مقدمه گفتم که این هفته سرکار خانم نقیبیان که حافظ قرآن و شاعر هستند به گروه مثنوی خوانی پیوستند. ضمن خوشآمدگویی از ایشان خواسته شد که شعری برای جمع قرائت کنند. ایشان هم لطف کرده و شعری که برای داستان این هفتهی جلسهی مثنویخوانی سروده بودند را قرائت کردند که در ادامه با هم میخوانیم. شعر ایشان در قالب مثنوی سروده شده است و بسیار روان و خوشآهنگ است. اشارات متعدد به آیات قرآن و استفاده بجا و شایسته از مفاهیم قرآنی خبر از تسلط ایشان در این حوزه دارد. برای این شاعر خوب همشهری آرزوی توفیق بیشتر دارم.
گشودم مثنوی تا درسی آموزم ز اسرارش
حدیث پیر چنگی بود، خوش نقلیست گفتارش
سخن از مطربی خوشخوان که بلبل در ثنای او
به هر جمعی هواداران اسیر و مبتلای او
ورق برگشت و بینا شد به اسرار جهان خود
به وقت بینوایی از خدا پرسد نشان خود
«نفخت فیه من روحی» بود یادت بنی آدم؟
خلیفه در زمین گشتی؟ سفیر خالق عالَم
و یا فکر خوراک و خواب بیخود کرده از هستت
شدی بازیچه، یا دنیاست چون بازیچه در دستت؟
«الست ربکم، قالوا بلی» یادت بود آیا؟
تو عبدالله باش و خرقهی پیغمبری با ما
کنون برخیز و «واقف شو به اسرار خداوندی»
ملائک برترت کردم، در این ادنیٰ چه بربندی؟
چو اسرافیل برپا کن قیامت با کلام خود
تو روح مرده احیا کن به آهنگ امام خود
و «یهدی من یشاء» گفتم، تو «ادعونی» بخوان امشب
به نفس مطمئن شیطان ز روح خود بران امشب
ملیحه نقیبی
***