سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

گزارش جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 19/2/94

 

دانلود گزارش مثنوی‌خوانی به تاریخ 13940219 فایل PDF / لینک مطلب / فایل صوتی

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. یکی دو هفته است بعد از وقفه‌ای دو ماهه در جلسات شرکت می‌کنم و گزارش‌های وبلاگ را از سر گرفته‌ام. این هفته داستانی زیبا از دفتر اول مثنوی انتخاب شده بود. اجرای این جلسه و بازخوانی و شرح متن به عهده‌ی من بود که البته خیلی دشوار بود و تمام سعی خودم را کردم که دوستان شرکت‌کننده را دلزده نکنم. این‌که چقدر موفق بوده‌ام به نظر دوستان شرکت کننده بستگی دارد به قول معروف «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید». بعد از خوانده شدن داستان چند نفر از دوستان سوالاتی را پرسیدند که توسط جناب آقای بهشتی پاسخ داده شد. داستان این هفته یکی از زیباترین و پر رمز و رازترین داستان مثنوی بود که در دفتر اول مثنوی آمده است.

 

خلاصه‌ی داستان (طوطی و بازرگان):

بازرگانی بود که طوطی‌ای در قفس داشت. روزی این بازرگان عزم سفر به هندوستان کرد و از اهل منزل سوال کرد که از هندوستان چه سوغاتی برای‌تان بیاورم. هر کسی چیزی از وی خواست و طوطی هم گفت تنها خواسته‌ی من این است که سلام مرا به همنوعانم در هندوستان برسانی و بگویی مرا راهنمایی کنند. بازرگان در هندوستان جماعتی از طوطیان را دید و نزد ایشان رفت و سلام و پیغام طوطی‌اش را رساند. ناگهان یکی از طوطی‌ها لرزید و افتاد و مرد. مرد بازرگان از رساندن این پیام بسیار پشیمان شد. وقتی به خانه برگشت آن‌چه در هندوستان دیده بود را برای طوطی خود شرح کرد و ناگهان طوطی در قفس به خود لرزید و افتاد و مرد. مرد بازرگان این‌بار بیشتر پشیمان شد اما کار از دست رفته بود. طوطی را برداشت و از قفس بیرون انداخت. طوطی ناگاه بال گشود و پرواز کرد و بر بلندی نشست. بازرگان پرسید که ماجرا چه بود؟ طوطی گفت آن طوطی که در هندوستان دیدی با عمل خود به من این پیغام را رساند که دلیل این‌که در قفس هستی به خاطر شیرین‌زیانی تو است و اگر می‌خواهی نجات پیدا کنی راهی غیر از مردن نداری. مرده شو تا از قفس خلاص شوی.

 

جلسه در ساعت 21:12 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر اول؛ بیت 1547

حکایت طوطی و بازرگان

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان که طوطی محبوسِ او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت

بود بازرگان و او را طوطی‌ای

در قفس محبوس زیباطوطی‌ای 

...

ادامه مطلب ...